ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

صدای پای بی بی

هیس هیس...لطفا.......  همین نززدیکی است میشنوم صدای پای های سه ساله ای نزدیکه من است نزدیک آری از قلبم میآید همین حوالیست شاید به روایتی و به عبارتی بتوان گفت چندمین سالگرد هفتمین شب شهادتش است اما این صدا نزدیکتر است گویی از مطبخ خانه ام میآید عطر رقیه و شاهزاده اصغر ...قربان شهنشاهی بابای شان شوم که خیلی آقاست منه حقیر کجا و ماجرااااااااااااااااااا ها کجا که دوستم میداند خودش هم میداند کدام دوستم میداند و دوستم هم خودش میداند کیست و کدام ماجرا با ارباب را میگویم...ظهر میشود دلم تاپ تاپش شدید میشود انتظارم به سر رسید چهل روز السلام علیک یا اباعبدالله را در زیارت عاشورا خواندم و چهل بار دعای علقمه از اول محرم تا 10 صفر چله گرفتم و دخیل...
21 آذر 1392

هدیه سالگرد آشنایی

7 آذر سالگرد آشنایی من و همسرمه 7 آذر سال 1386....سال خوب و روزهای خوبی بود خداروشکر که رسیدسم به 6سال تموم رسیدیم و وارد 7 سال شدیم این عدد هفت مقدسه برام هفت آذر و هفتمین سالگرد و ان شالله بارداری من امسال ان شالله       7..............7..............7..........7   این کفش ها رو من پسندیدم ولی نمیدونستم شوشو قصد خریدش رو داره سورپرایزم کرد خداییش گفت بپوش ببین خوبه پوشیدم کلی خوشم اومد ولی گفتم بذار باشه خرید عید تا اومدم بیام بیرون دیدم پولش رو داد و حسابش کرد 108 تومن بخدا راضی نبودم ولی بعدش ذوق کردم     اینم دسته شوشو که اتفاقی بوسیم و حواسم نبود رژ دارم که یهو دیدم این رنگی شد ا...
12 آذر 1392

هدیه روز عشق به همسرم

و ان یکاد الذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لما سمعو الذکر ........      عزیزم عشقم  مهربونم وفادارم عزیزترینم روز عشق رو به تو که بهترین عاشقی برای من و بهترین معشوقی برای عشقم تبریک میگم...             سعی کردیم چیزی شیکی بخریم با هم و مارک ecco خریدیم چرم طبیعی گرون شد اما بهم چسبید.... ...
12 آذر 1392

خواب شیرینم

بیدار شدم بد هم بیدار شدم از اینهمه رویا و خواب شیرین خوای که 8 روز طول کشید اما دردها مبهم در زیر شکم و سینه هام مدام من رو به بیداری نوید میداد و بلاخره بعد از 8 روز تاخیر شایدم 9 روز پریود شدم.پریود عادی که فقط تاخیر داشت از شرمندگی نیامدم اما به نت هم دسترسی نداشتم گفتم با هر آب و آتش زدنی بیام و بعد گفتم بیام چی بگم؟؟؟؟؟؟بگم نشد؟دعاهاتون دعاهام حرفاتون حرفام نذراتون نذرام چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خلاصه نشد  ببخشید که بازم خبر خوشی ندارم تا بهتون بدم عذر میخوام که طول کشد و خبری از خودم ندادم چند روزی رفتم شهرستان سر غذای آقا ابوالفضل که نذر هر سال داییمه  این هم برنج نذری که کشیده میشه توی ظروف تا بره و گو...
12 آذر 1392